لحظه ای که با تو سبزم
بیا دست قشنگ مهربانت را عصایی کن که بر خیزم وشور انگیز و شوق آلود به دامان شقایق ها بیاویزم
بزدم تیشه ی فریاد عاشق و بی پروا چنان رعدی بنای سنگی غم را فرو ریزم
بسازم کلبه ی عشقی میان باغ فرداها
و حافظ وار بر بام فلک طرحی دگر از عشق اندازم و نقش دگری ریزم
بیا و کن لبانم را به تکرار سرود عشق
مه من آن مرغ غمگین شباویزم
بهارا ، ای پریزاد بهشت و خلوت شعرم
عطش زاد خیالم را شکوه رویش گل باش
که با تو لحظه ای سبزم
بهاران دل انگیزم
سلام امیدوارم از وبلاگم خوشتون امده باشه
عشق ان است که در دل گنجد
عشق واقعی
هدیه ای است که
پروردگار
در بیرون از بهشت فقط به انسان داده است